نویسندگان: دکترسید عباس احمدی / دکترمحمدرضا حافظ نیا
دکترای جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس/استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس



 

6. طرح ایده ی هلال شیعی

در سال های اخیر، تحولاتی از قبیل اشغال عراق توسط ارتش ایالات متحده، جنگ 33روزه بین اسرائیل و حزب الله لبنان و... موضوع و موقعیت شیعیان منطقه را در کانون توجهات منطقه ای و جهانی قرار داد. این تحولات باعث شده است اکنون بسیاری از آن بیم داشته باشند که با تشکیل یک به اصطلاح «هلال شیعی» مؤثر توسط شیعیان ایران، عراق، لبنان و به طور کلی شیعیان ساکن در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه عملاً عرصه بر حکومت های عمدتاً سنی مذهب تنگ تر شده، منافع آنها در آینده تهدید شود.
این طرح توسط ملک عبدالله، پادشاه اردن مطرح شد و از ناحیه ی حاکمان ایالات متحده، بریتانیا، اسرائیل، مصرو عربستان سعودی مورد تأیید و استقبال قرار گرفت. انگیزه ی اصلی از طرح آن نیز مقابله با قدرت سیاست خارجی ایران در ارتباط با محوریت بلامنازع در جهان شیعه است. به گفته ی مجتهدزاده، هدف آشکار طرح هلال شیعی عبارت است از: معرفی یک هلال ژئوپلیتیک که از ایران و به رهبری ایرانیان آغاز می شود، عراق و سوریه را در برگرفته، به حزب الله لبنان و حماس در فلسطین پایان می گیرد. این مجموعه ی ژئوپلیتیک که نمای جغرافیایی اش هلال مانند ترسیم شده است و به گفته ی عموی ملک عبدالله اردن، بزرگ ترین منابع سوخت فسیلی جهان، از خلیج فارس تا دریای خزر را در اختیار دارد، می خواهد از راه گسترش عملیات تروریستی (منظور دفاعی حماس و حزب الله) بر جهان اسلام برتری گرفته، و اسرائیل را نابود کند (مجتهدزاده، 1386، ص71). این هلال که گاه افغانستان را نیز در بر می گیرد، جغرافیای سرزمین هایی را نشان می دهد که اکثریت مردمان آن شیعی مذهب اند یا شیعیان جمعیت قابل توجهی را در این کشورها تشکیل می دهند (هدایت، 1385).
به دنبال طرح اولیه ی این ایده، بسیاری از صاحب نظران غربی و عربی، آن را با آب و تاب فراوان پیگیری کردند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم:
«پیه اسکوبار» در نوشته ای با عنوان «هلال شیعه در خاورمیانه» مدعی شد: «قدرت گرفتن شیعیان در خاورمیانه دست کم از دیدگاه سنی ها به خصوص وهابی ها و نیز گروهی از اندیشمندان محافظه کار امریکایی به یک کابوس تبدیل شده است. هلال شیعی در حال گسترش از لبنان تا خراسان، بین النهرین، خلیج فارس و فلات ایران است؛ اما از دیدگاه کشورهای سنی نشینی همچون عربستان سعودی، اردن و کویت، موضوع بسیار پیچیده تر از این فرمول ساده است؛ زیرا تهران متحدانش را در بغداد، دمشق و بیروت کنترل می کند. هفتاد درصد از ذخایر نفت جهان در منطقه ی خلیج فارس جای دارد و هفتاد درصد از جمعیت این منطقه شیعه است. مذهب شیعه به عنوان مذهبی انقلابی می تواند موجب وحشت اسلام غالب سنی شود. بیش از یک هزار سال است که با اعمال محرومیت های سیاسی و به حاشیه راندن شیعیان، از لحاظ اجتماعی و اقتصادی، با اسلام شیعه در واقع همچون جهان چهارمی برخورد شده است؛ اما هم اکنون شیعیان سرانجام توانسته اند رهبری سیاسی را در عراق به دست بگیرند، در لبنان به پیروزی های سیاسی و دفاعی دست یابند و در بحرین فعالانه فعالیت کنند. در این سه کشور، شیعیان اکثریت جمعیت را تشکیل می دهند و مذهب شیعه عامل مشترک پیوستگی آنهاست. وضعیت در عربستان سعودی که شیعیان اقلیتی ده درصدی از جمعیت را به خود اختصاص داده اند و به عنوان گروهی بدعتگذار سرکوب می شوند و از حقوق و آزادی های اساسی خود محرومند، کاملاً متفاوت است؛ اما این وضع تا کی می تواند ادامه یابد؟» (اسکوبار، 1386).
نوام چامسکی، استاد دانشگاه، زبان شناس و منتقد سیاست خارجی امریکا نیز با بیان آنکه بیشترین ذخائر انرژی خاورمیانه در منطقه ی موسوم به «هلال شیعی» قرار دارد، معتقد است: «کنترل ایران بر این هلال، وحشتناک ترین کابوس برای امریکاست» (خبرگزاری فارس، 1386/5/8). وی ایده ی هلال شیعی را برگرفته از دوران جنگ سرد می داند و معتقد است تهران در این هلال محور است؛ هلالی که از ایران تا حزب الله در جنوب لبنان ادامه دارد و مناطق شیعی نشین جنوب عراق و نیز سوریه را در بر می گیرد.
به اعتقاد چامسکی، نفوذ ایران در هلال شیعی، تلاش امریکا را برای کنترل منابع انرژی خاورمیانه به چالش می کشد. منابع مهم انرژی جهان در مناطق شیعه نشین خاورمیانه، شامل جنوب عراق، مناطق همجوار عربستان سعودی و همچنین ایران قرار دارد؛ علاوه بر آن، ایران دارای ذخائر عظیم گاز هم است. بدترین کابوس واشنگتن این است که یک ائتلاف شیعه کنترل مهم ترین ذخایر نفت جهان را مستقل از امریکا برعهده گیرد و امریکا در این نبرد شکست بخورد. چنین بلوکی می تواند به سازمان همکاری شانگهای که ایران عضو ناظر آن است و همچنین سازمان امنیت انرژی آسیا بپیوندد (همان).
روزنامه «الشرق الاوسط» که بدون تردید یکی از روزنامه های مطرح در دنیای عرب است. در این زمینه پیوسته به سران عرب هشدار می دهد و از آنان می خواهد مواظب گسترش نفوذ ایران باشند. «غسان الامام» سرمقاله نویس این روزنامه در یکی از سرمقاله های خود زیر عنوان «استراتژی عربی در مواجهه با نفوذ ایران کجاست؟» چنین وانمود می کند که جهان عرب اینک در برابر نفوذ خطرناک ایرانی قرار دارد؛ نفوذی که به دلیل ذکاوت ایرانی و «تقیه شیعی» برای بسیاری از جهان اهل سنت و عرب مکتوب مانده است. به همین خاطر او حتی به افراطیان سنی مذهب توصیه می کند از تکفیر و حملات انتحاری علیه شیعیان بپرهیزند؛ اما جالب این است که او این توصیه را نه از روی احساسات اسلامی و انسانی، بلکه با عنوان یک تاکتیک، از این جهت بر زبان می آورد که در صورت دست زدن به چنان اعمالی، شیعیان جهان عرب نیز احساسات شان جریحه دار شده، با ایران هماهنگ خواهند شد؛ بدین ترتیب شکاف عمیقی در میان جهان عرب به وجود خواهد آمد. وی نشانه های این شکاف را در کشورهایی چون لبنان، سوریه، عراق، حتی در هماهنگی جنبش حماس با جمهوری اسلامی جستجو می کند و از تمام این فعل و انفعالات ابراز تأسف می کند. غسان الامام معتقد است: برای مقابله با نفوذ ایران باید به هویت فرهنگی و تاریخی عرب برگشت نه به هویت ناصریسم و بعثیسم؛ به همین خاطر باید کوشش کرد عرب های شیعی مذهب نیز به جبهه ی عربیسم بپیوندند.
برخی کارشناسان عراقی نظیر «عدنان الدلیمی»، رئیس جبهه توافق عرب های سنی عراق نیز پیشتر از سران عرب خواسته بود از عرب های سنی در عراق در مقابل تهدید رافضی ها حمایت کنند. او در هشداری به جهان عرب عنوان کرده است: «عراق در حال تبدیل شدن به کشوری شیعی است و شیعیان تمامی کشورهای منطقه را در برخواهند گرفت و در آن زمان همه ی شما (عرب ها) پشیمان خواهید شد» (سایت عملیات روانی، 1385/9/23).
در مجموع، به اعتقاد طراحان و طرفداران ایده ی هلال شیعی، پس از سقوط صدام در سال 2003 که برای اولین بار در طول تاریخ جدید جهان عرب، یک حکومت شیعه ی عرب در یک کشور عربی - که از دهه 1950 به بعد تحت شدیدترین تدابیر امنیتی حکومت های سنی آن بوده است - تشکیل شد، شرایط مشکل تری، هم برای اعراب سنی و حکومت های آنان و هم برای رژیم صهیونیستی و ایالات متحده به وجود آمد؛ زیرا پایان یافتن حکومت بعثی و آزادسازی انرژی شیعی در عراق. کفه معادله قدرت را به نفع ایران سنگین کرده، دامنه ی نفوذ آن را بر مردم منطقه بیشتر نموده است. امروزه دامنه ی نفوذ ایران از لبنان تا مناطق اشغالی فلسطین، از عراق تا سوریه و کشورهای حاشیه خلیج فارس تعریف می شود و همه ی منطقه ی خاورمیانه، جزئی از فضای حیاتی ایران قلمداد می شود.
البته اینکه سیاست خارجی ایران در درون خود ماهیتی شیعی دارد و خواه ناخواه با موضوع شیعیان در سایر کشورها پیوند می خورد، امری پذیرفتنی است. ایران نمی تواند نسبت به سرنوشت شیعیان منطقه بی توجه باشد؛ به همین دلیل، درک ویژگی ها و حساسیت های ژئوپلیتیک تشیع برای سیاست خارجی ایران، یک ضرورت غیرقابل انکار است؛ در عین حال، آنچه اهمیت تشیع در سیاست خارجی ایران است، با آنچه در اصطلاح هلال شیعی خوانده می شود، بسیار متفاوت است؛ بنابراین واضح است که هدف از مطرح شدن چنین طرحی، صرفاً می تواند در راستای شکل دادن به درگیری های منطقه ای، بارنگ و بوی دینی و مذهبی ارزیابی شود، تا کانون های انرژی منطقه بیش از پیش کنترل شده، تداوم حضور ایالات متحده و هم پیمانانش را توجیه کند (جمالی، 1386، ص11).
برخی از رهبران شیعه نیز با همین دیدگاه، این ایده را خطرناک خوانده، آن را رد کرده اند؛ مثلاً علامه فضل الله از مراجع تقلید شیعیان لبنان، ایجاد هلال شیعی را یک توهم سیاسی می داند. به نظر او، شیعیان در کشورهای مختلف، ویژگی های اقتصادی، امنیتی و فرهنگی خاص خود را دارند و ایجاد وحدت میان آنان به نحوی که برخی از ایجاد یک هلال شیعی صحبت می کنند، سخت است. شیعیان هیچ طرحی برای استقلال خود از دیگر شهروندان یا تسلط بر دیگر طوایف مذهبی ندارند(فضل الله، 1385).
مجتهدزاده نیز با آوردن دلایلی، هلال شیعی را طرحی غیر علمی می داند. به اعتقاد او، «اگرچه ایران کشوری است شیعه مذهب و حاکمانش بیشتر از شیعیان اند، اما نمی توان هرگونه همگرایی طبیعی میان هم کیشان را برای دیگر ادیان خطرناک خواند.
موضوع جالب تر به عراق مربوط می شود. کشوری با اکثریت قاطع شیعه مذهبان، ایالات متحده آن کشور را اشغال کرد تا با انتقال قدرت از اقلیت به اکثریت، چنان دموکراسی را در آن کشور ایجاد کند که به گفته ی آنان بتواند بر ایران نیز تأثیر بگذارد. در این راستا، ایالات متحده برای مدتی با تحرکات تند گروه های شیعی مواجه بود و به کمک ایران، این گروه ها را وادار به قبول آتش بس نمود تا از توسعه ی درگیری ها جلوگیری کند. هنگامی که تحرکات تند برخی گروه های سنی، مانند طرفداران زرقاوی اردنی و صدام حسین بعثی بالا گرفت. واشنگتن مجدداً و این بار رسماً از جمهوری اسلامی ایران درخواست کمک کرد تا از برخورد شیعه و سنی در عراق جلوگیری کند. در حالی که عملیات گروه های سنی، حتی اماکن مقدس شیعیان را در عراق هدف قرارداده بود، ایران به یاری رهبران شیعی عراق، همانند آیت الله سیستانی رفت و گروه های شیعی را از هرگونه واکنش تلافی جویانه بازداشت تا آتش تروریسم در عراق زودتر فروکش نماید. از سوی دیگر، هنگامی که سران شیعی عراق، با تشکیل یک نظام حکومتی غیردینی (سکولار) در آن کشور موافقت کردند، نظام حکومتی ایران حتی نظر نامساعدی ابراز نکرد. معلوم نیست در این حقایق تأیید شده توسط رسانه های بین المللی، چه نکته ای می توان پیدا کرد دال بر آنکه دو کشور شیعی ایران و عراق می خواهند هلالی ژئوپلیتیک به وجود آورند علیه شرق مسلمان غیرشیعی و غرب پشیمان سازد و وادار نماید حتی با گنجاندن [احتمالی] عواملی از بعث پیشین در دولت جدید، زمینه های لازم را برای سقوط مجدد اکثریت در برابر اقلیت و بازگرداندن آن کشور به شدیدترین شکل دیکتاتوری و تروریسم دولتی هموار نماید.
اما سوریه اساساً یک کشور سنی مذهب و یک حکومت سکولار است و تاکنون نشانی به دست نیامده است حاکی از آنکه دروزی های سوریه به یک ژئوپلیتیک شیعی رهبری شده از سوی ایرانیان دلبسته باشند. درگیری سوریه در مسائل لبنان و فلسطین ناشی از این حقیقت است که دمشق می کوشد تا با توسل به وسایلی که تجاوز کارهای اسرائیل در منطقه فراهم می کند، بلندی های جولان را همراه با دیگر سرزمین های اشغال شده ی عربی آزاد سازد؛ به این ترتیب بدیهی است که همکاری سوریه با ایران و یاری دادن به حماس و حزب الله جنبه ای تاکتیکی دارد، برای حل مشکلات سرزمینی؛ به گفته ی دیگر، سوریه را نمی توان به هیچ انگیزه چسباننده ای به یک ژئوپلیتیک شیعی چسباند. حزب الله لبنان نیز یک حزب رسمی در کشوری است که اکثریت جمعیت مسلمانانش شیعی مذهبند؛ همان طور که حماس حزبی رسمی است در کشور سنی مذهب فلسطین، هر دوی این احزاب به یک اندازه برای آزادی سرزمین های خود با نیروهای اشغالگر می جنگند و هر دوی آنها متهمند که به یک اندازه از سوی ایران حمایت می شوند؛ به این ترتیب، معلوم نیست چگونه حمایت ایران از یک گروه که تصادفاً شیعی مذهب است، به حساب ساختمان هلال شیعی مورد نظر بوش و بلر گذاشته می شود، ولی حمایت ایران از حماس سنی مذهب نمی تواند به همان حساب گذاشته شود؟!
سرانجام، ایالات متحده و اسرائیل با تحمیل جنگ 33روزه جولای 2006 بر لبنان، در عمل برای جهان آشکار ساختند که نه تنها حزب الله یک گروه تروریستی وارداتی مانند القائده نیست، بلکه یک حزب سیاسی رسمی مرکب از مردم اصیل لبنان است و به گونه ی دموکراتیک در دولت لبنان شرکت دارد و در شرایطی کاملاً مشروع و قانونی از کشورش دفاع می کند. همین جنگ تحمیل شده، در حقیقت احترام فراوانی برای حزب الله تدارک دید؛ آن گونه که حتی سیاستمداران و رسانه های غرب، به کار گرفتن صفت تروریست در اشاره به آن حزب را پس از جنگ، ترک کردند» (مجتهدزاده، 1386، ص 72-73).
منبع: نشریه شیعه شناسی، شماره30.